پيرمرد به اشتباهش اعتراف كرد
پيرمرد به اشتباهش اعتراف كرد ولي كار خودش را اينگونه توجيه كرد:
خيلي گرسنه بودم و نزديك بود بميرم، قاضي گفت:
تو خودت مي داني كه دزد هستي و من ده دلار تو را جريمه مي كنم و ميدانم كه توانايي پرداخت آنرا نداري به همين خاطر من جاي تو جريمه را پرداخت ميكنم، درآن لحظه همه سكوت كرده بودند و ديدند كه قاضي ده دلار از جيب خود درآورد و درخواست كرد به خزانه بابت حكم پيرمرد پرداخت شود سپس ايستاد و به حاضرين در جلسه گفت:
همه شما محكوم هستيد و بايد هركدام ده دلار:جريمه پرداخت كنيد چون شما در شهري زندگي ميكنيد كه فقيري مجبور مي شود تكه اي نان دزدي كند؛ درآن جلسه دادگاه ۴٨٠ دلار جمع شد و قاضي آن را به پيرمرد بخشيد.
مرحوم شيخ شعراوي مي گويد: اگر در شهر مسلمانان فقيري ديدي، بدان كه ثروتمندان آن شهر مال او را مي دزدند!
اجازه ندهيم انسانيت در ما بميرد؛
مرگ انسانيت مرگ خوبيهاست...
برچسب: ،