دانلود فيلم گشت ارشاد 2
اين مطلب بيش از آنكه تحليل فيلم گشت دو باشد بررسي موشكافانه علت توجه مخاطبين به آثار كمدي است. اينكه چرا در كشور ايران تا اين حد فيلمهاي كمدي تحريككننده هستند و معمولاً فروش بالايي دارند. مواد لازم جهت جذب مخاطب يك شخصيت يا گروه احمق است. چند مرد كه از جامعه دور بودهاند (زندان معمولاً بهانه خوبي است) و همين حماقت باعث ميشود بين آنها شوخي كلامي به وجود آيد. نكته دوم استفاده ابزاري از زنان است. در ديدگاه اين فيلمها زن مفهوم والايي ندارد و به عنوان آنچه كه قهرمانان (همان احمقها) به دنبالش هستند در فيلم گنجانده ميشوند. زناني كه دستنيافتنياند و اين رسيدن نياز به عمل قهرمانانه (بخوانيد بزن و بهادر بازي) دارد. حال تفاوتي ندارد كه زن سرمايهداري بيوه باشد يا گروه موسيقي يا دانشجو، مهم آن است كه همسايه باشد و مجرد. مهمترين مسائلي كه در اين شكل سينما از آن سخن ميرود نيز از نياز جامعه برگرفته شده است يعني پول. قهرمانها به دنبال پول هستند و به راحتي هم به آن دست پيدا ميكنند چون درست است كه گروهي احمقند اما فراموش نكنيد كه دست بالاي دست بسيار است و هدف نويسنده در پيرنگ به هر قيمتي بايد به دست آيد. چند اشاره سياسي بيدليل و نامربوط به كليت ماجرا (اصلاً ماجراي كلي مگر وجود دارد؟)، تيكههاي سياسي دم دستي و شوخيهاي مثبت ۱۸ هم كه به متن اضافه شود خودبهخود تصور مهم بودن و جسور بودن اثر القا خواهد شد و فيلم از يك كمدي سخيف به يك فيلم ساختارشكن تبديل خواهد شد.
سراغ سينماي هند برويم. اغلب فيلمها درباره جوان عاشق پيشهاي است كه ميخواهد به زني برسد اما براي آن نياز به پول دارد. او درگير ماجراي خطرناكي ميشود و در راه رسيدن به پول، عشق يا دختر مورد علاقهاش كتك ميخورد و تا مرز مرگ ميرود و در پايان هم به معشوق ميرسد يا نميرسد. در گشت ارشاد يك (كه بدون شك نمونه بهتري نسبت به قسمت دومش است) همچين الگويي وجود دارد. سه احمق زرنگ در مسيرشان به زنها دل ميبندند و براي رسيدن به آنها بايد به پول برسند يا اينكه در بازي خطرناكي وارد شوند كه با جانشان بازي ميكند. الگو در قسمت دوم هم به همين شكل است. آش دست پخت كارگردان از موارد ذكر شده تشكيل شده كه در تاريخ سينما ثابت شده كه پولساز است. ديگر، بحث در مورد كليشه بودن، تكراري بودن، نبود قصه مركزي واحد و درگير كننده، شخصيتپردازي مرتبط با داستان اصلي و همه و همه بي مورد است. فيلم عملاً با هدفي جز سينما ساخته شده و درست در نقطهاي كه مواد لازم ذكر شده به هر طريق ممكن تهيه شد، فيلم ساخته ميشود و فروش خود را هم ميكند. سطح توقع مخاطب هم بالاتر از اين نخواهد رفت چون عملاً نمونههاي بهتري وجود خارجي ندارد كه بتواند رقيب را از صحنه بيرون كند. از اجاره نشينها ساخته داريوش مهرجويي و چند نمونه خوب ديگر كه گذر زمان عيارشان را مشخص كرده و تبديل به اثري ماندگار شدهاند بگذريم، سينماي ايران سالهاست كمدي درجه يك و خوبي به خود نديده است.
فيلم پر از اتفاق و حادثه است. سه شخصيت در خيابان با ماشين ميروند كه تصادف ميكنند. اين تصادف باعث ميشود پولاد كيميايي كه حافظهاش را از دست داده محل خفاي دشمن ساعد سهيلي را كشف كند. راستي اگر حافظه او پاك شده چرا تصميم ميگيرد وارد گروه احمقها شود و با آنها هم مسير شود؟ از آن مهمتر اين چه نيروي شگفتي است كه هر كجاي داستان كه نويسنده اراده كند از اسرار خبر ميدهد و هر كجا كه نكند نميدهد. دشمن قهرمانهاي داستان در مسير داستان بسيار مخوف و ترسناك جلوه ميكند اما در انتهاي ماجراي، بيدست و پا همه طلاها را تحويل قهرمانها ميدهد. چرا؟ چون نويسنده حوصله آن را ندارد كه زحمت بيشتري به خود براي افزايش كشمكش يا سطح درگيري بدهد. بلاخره مردم از فيلم حمايت خواهند كرد و افزايش سطح كشمكش گاهاً به ضرر فروش فيلم هم خواهد بود. در نتيجه مهمترين موقعيتهاي كمدي فيلم دستشويي گرفتن غيبگو موقع شكار يا خاليبنديهاي ساعد سهيلي براي دختر ساززن است كه عقبه آن به ممل آمريكايي و امثالهم بازميگردد.
اما چرا مخاطب اين نوع از سينما را دنبال ميكند؟ مشخصاً به دليل نبود قصه مركزي واحد كه درگيركننده باشد اغلب مخاطبين پس از اتمام فيلم چيز ارزشمندي دستگيرشان نشده و براي ارضاي حس رضايتمندي خود مجبورند به شوخيها و تيكه كلامهاي مثبت ۱۸ فيلم اشاره كنند و جسارت فيلمساز را در استفاده از اين كلمات تحسين كنند. يا تيتراژ انتهايي فيلم را مثال بزنند كه همچون نماي پاياني فيلم از فيلمهاي جيمزباند گرتهبرداري شده و تا به حال كمتر در سينماي ايران ديده شده است. حال آنكه اگر سينما قرار باشد به چند شوخي و بذلهگويي تقليل پيدا كند كه سريالهاي تلويزيوني يا شبكه خانگي در اين زمينه موفقتر هستند. مشكل بزرگ به اين بازميگردد كه فيلمساز وقتي پس از ساختن قسمت يك فيلمش فروش قابل ملاحظهاي كند و اعتبار خود و عنوان فيلمش را دريافته باشد و همچنين بداند كه مخاطبين به دنبال چه به سينما ميآيند، بدون داشتن پيرنگي دقيق يا قصهاي جذاب با دستمالي شوخيها و ايدههاي فيلم قبلي كه موفق هم بوده است سراغ قسمت تازه ميرود و در اين بازي حلقه دوم ماجرا كه مخاطبين هستند بيشترين كمك را به باقي ماندن اين شكل از ابتذال در سينما ميكنند. اين ماجراي غمانگيز تبديل به مسئله تخممرغ و مرغ شده است. سرمايهداران و تهيهكنندهها به دنبال فيلمهاي كمريسك براي سرمايهگذاري هستند و طبق شواهد، كمديهاي مبتذل بهترين فروش را در سينماي ايران داشتهاند. از طرفي عامه مردم سينما را براي تفريح و خنديدن محل مناسبي ميبينند و لاغير. در نتيجه تمايل بيشتري براي ديدن اينچنين فيلمها دارند. سوال اينجاست كه مگر سينماي ايران به جز كمديهاي مبتذل و فيلمهاي اجتماعي اشكآور در طول سال چند اثر با فضايي متفاوت دارد كه بتواند سليقه مخاطب را تغيير دهد و جريان اصلي سينما، تهيه كننده و مخاطب را به جهت ديگري بكشاند؟
سراغ شخصيتهاي همسايه برويم. اگر همه زنان فيلم حذف ميشدند فيلم چه ضربهاي ميخورد؟ وقتي خانه پلمب ميشود، شخصيتها پس از تصادف ماشين به خانه دختران مجرد ميروند تا پولاد كيميايي بار ديگر شوخي دستمالي شده قسمت قبل (خوردن يك نفس نوشابه) را تكرار كند و پس از آن يادش بيايد كه دشمن دقيقاً در چه موقعيت جغرافيايي قرار دارد. اگر اين اتفاق در پارك رخ ميداد فيلم چه ضربه مشخصي ميخورد؟ اما مشكل از اين هم حادتر است. فيلم با رهايي از زندان آغاز ميشود. حاجي ديگر علاقه كمتري به خلاف دارد و جامعه نيز تغيير كرده است. تا اينجا الگوي مشخصي به ذهن تداعي ميشود اما از اين مرحله به بعد عملاً در فيلم اتفاق مهمي نميافتد. آيا واقعاً يك فيلم سينمايي ساخته شده كه قصه اصلي آن فالگيري و غيبگويي است؟ چه خطر يا همذاتپنداري در اين شكل از داستان وجود دارد؟ فيلم عملاً قصهاش شروع نميشود و مخاطب در گير و دار آنكه چه چيز قابل پيگيري در فيلم وجود دارد مجبور است به شوخيهاي ساده شخصيتها بخندد تا احساس نكند پولي كه بابت بليط داده هدر رفته است.
برچسب: ،