دانلود فصل سوم سريال شهرزاد
فصل سوم سريال شهرزاد نوعي منحصر به فردترين قسمت اين سريال محسوب ميشود. قسمتي كه از لحاظ محتوا غني است و در روايت با پيچشهاي داستاني پي در پي، آدرنالين بيننده را به سقف ميچسباند. قسمتي كه شهرزاد را از لحاظ كيفي به اوج ميرساند و تقريبا در تمام خردهداستانهايي كه به نمايش ميگذارد، بهترين پرداخت ممكن را به مخاطب تحويل ميدهد. سريال در ابتدا برايمان روشن ميكند كه تلاقي مسير دو خط داستاني «فرهاد» و «شيرين-صابر» كاملا اتفاقي بوده و خبري از شم كارآگاهي ماوراالطبيعي سروان آپرويز نيست. سريال در همين ابتدا نشان ميدهد كه داستان بيش از پيش پيچيده شده است و ميتوان اميدوار بود كه سريال شهرزاد قرار است از شر كليشههاي روايي سريالهاي ايراني در پايانبندي رها باشد. پس از گفت گوي آپرويز و الياس مستقيم به سراغ فرهاد، صابر و شيرين ميرويم؛ جايي كه اين سه خيلي زود و پس از يك مكالمه ساده با يكديگر همپيمان ميشوند و قرار ميشود با همفكري به سراغ دشمنان مشتركشان بروند. هم پيمان شدن اين سه شخصيت حداقل ميتوانست از نظر ديالوگنويسي كمي پيچيدهتر و بهتر باشد.
در ادامه سريال سراغ پرداخت به خانواده سعادت ميرود. خانوادهاي كه شايد پرداختن به آن غيرمنطقي باشد اما در اين اپيزود پرداخت به اين خانواده موجب پايان يافتن نسبي خط داستاني هوشنگ بود. اتفاقي كه به دليل پيشينه اين شخصيت نهتنها منطقي است، بلكه بنمايهاي اخلاقي هم دارد. با اينكه نحوه خودكشي كردن هوشنگ در نوع خود جالب توجه است و به مفاهيم اخلاقي مانند نتيجهي خيانت به كشور و خانواده هم اشاره دارد اما شيوههاي بهتري هم براي پرداختن به اين اتفاق وجود دارد. سادهترين نمونه اين است كه قباد يا نصرت هوشنگِ مهره سوخته را از بازي حذف كنند. البته نكتهاي كه در رابطه با حذف اين كاراكتر وجود دارد، يكي اين است كه هوشنگ به واسطه گذشته ذلتبارش به مرز جنون رسيد و همين جنون او را به كام مرگ كشاند. نكته بعد اين كه كاراكتر هوشنگ با تمام اعمالي كه انجام داده بود، از دنيا پاك نشد، بلكه به نحوي پايش در دنيا بند ماند. نكتهي مهم و آخر هم اينكه اين حذف كاراكتر هوشنگ ميتواند نشانهاي بر اين باشد كه سازندگان حواسشان به پايان سريال است و كمكم دست به كار شدهاند تا نقشههايشان را براي پايانبندي سريال شهرزاد پياده كنند.
سريال شهرزاد دقيقا پس از ماجراي خودكشيشدن هوشنگ، وارد جناييترين تم خود شد. جايي كه آپرويز براي فرهاد نقشه ميچيند و فرهاد به واسطه همان نقشه به حساب سرهنگ تيموري ميرسد. سكانسي كه به كمك فلش بكهاي ذهن آپرويز درباره وقايع پيشين، توانست ارتباط خوبي با مخاطب برقرار كند و بيننده را به خوبي در متن ماجرا قرار دهد. جايي كه فرهاد و صابر با يك نقشه حساب شده و كلاسيكِ بزن بهادري سرهنگ تيموري را ميدزدند و يكي از بهترين نمايشهاي ممكن را براي بازجويياش اجرا ميكنند. ماجرايي كه به رويارويي نماد آزاديخواهي (فرهاد) و نماد فساد (سرهنگ تيموري) منجر ميشود و در متنش فرهاد بازجويي از بيگناهان را كاري حقيرانه ميداند و در اقدامي كاملا نمادين، نامه اعمال شرارتبار تيموري را روي درجاتش سنجاق ميكند. در انتها نيز غيرقابل پيشبينيترين فرضيه براي مرگ تيموري به حقيقت تبديل ميشود و او به دست سرهنگ آپرويز به قتل ميرسد. قتلي كه باز هم به واسطه بازي بينقص امير جعفري و البته مصطفي زماني و اميرحسين فتحي به يكي از سكانسهاي منحصربهفرد شهرزاد تبديل شده است.
همين بسنده نميكند و در يك پيچش ديگر، اكرم تصميم ميگيرد به شهرباني برود و براي نجات فرزندش همه چيز را لو بدهد تا كار براي آپرويزي كه در دوران شانسش بود، در يكي از سختترين حالات ممكن قرار بگيرد. در سكانس اعترافات اكرم مانند سكانس بيمارستان شاهد فلش بكهايي به گذشته بوديم. البته هرچه فلش بك گذشته آپرويز در روند شكلگيري ارتباط مخاطب و سريال موثر بود، ديگر فلشبك هاي اپيزود غير ضروري بودند. چرا كه سريال بايد به مخاطبش فضاي فكر كردن بدهد و باعث شود مخاطب با فكر كردن روي مفاهيم سريال با آن ارتباط برقرار كند و استفاده بيش از اندازه از المانهايي مانند فلشبك جلوي اين امر را ميگيرد.
قسمت سيزدهم از فصل سوم سريال شهرزاد با پرداخت به خرده داستانها، حذف درست شخصيتها و روايت محكم، تبديل به يكي از بهترين اپيزودهاي اين سريال شد. اين اپيزود با اين كه از مشكلاتي هم رنج ميبرد اما به خوبي مخاطب را درگير ميكند و با پايانبندي خود به مخاطب هفت روز وقت ميدهد تا براي چند اپيزود باقيماندهي سريال، فرضيهپردازي كند.
برچسب: ،